راه سعادت .مشکات ولایت.
عقل فطرت . تجلی اعظم
درباره وبلاگ


به وبلاگ مــــــــــــــــــــــــــــشکات ولایت خوش آمدید.کلمه به کلمه. در هزار یک کلمه همراه بامشکات ولایت.عقل فطرت . راه سعادت.دین زندگی.درمحضر علامه ذالفنون حسن حسن زاده آملی.وحضرت استاد صمدی.سیر سلوک. عرفانی فلسفی.Kalame be kalame dar hezaro yek kalame ba meshkateh velayat Aghlo fetrat. Babe velayat. noor hekmat. seiro soolook dar mahzar allame Hassan zade amoli
نويسندگان
یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 6:1 :: نويسنده : مشکات ولایت

بسم الله الرحمن الرحیم

تكلم و سكوت :

نكته عرشى : تكلم و سخن گفتن از رحمت رحمانيه الهيه است ولى سكوت و لب فرو بستن از رحمت رحيميه حق تعاى است لذا آن سفره عام براى همه است ولى اسن سفره خاص است كه اهل دل از آن طرفى مى بندند با داشتن آن نفس دائما مشغول است و انصراف از اين نشئه پيدا نمى كند ولى اين موجب انصراف از اين نشئه و موجب انقطاع الى الله است كه (و المنصرف بفكره الى قدس الجبروت مستديما لشروف نور الحق فى سره ) تحقق مى يابد آن اشتغال به غير آورد و اين يكى اشتغال به خويشتن آن انسان را به غير خدا انس مى دهد و اين انس به حق را روزى مى كند آن انسان را مى ميراند و اين درون را گويا و احيا مى نمايد آن كثرت آورد و اين وحدت و توحد آن دنيا را بروز مى دهد و اين قيامت برپا مى كند. آن انسان را اهل ظاهر بار مى آورد، اين اهل باطن آن بيرون را مى شوراند و اين درون را آن زيادش مذموم است ، و اين ممدوح آن خيلى پر خرج است و نيازمندى به قوا و اعضا وغير، آورد اين اصلا خرجى ندارد ندارد و نفس فقط با ذات خودش كار دارد و به هيچ چيز حتى به قوا و اعضا هم نياز ندارد. آن پيرى آورد و اين جوانى و جوانمردى آن گناه در بردارد و اين عجر و ثواب .

آن يكى كوكو ظهور دهد و اين يكى هوهو آن خلق طلب نمايد و اين حق ان بغض آورد و اين حب و عشق آن كاه آورد و اين آه . آن بى دردى و اين درد آن دور مى كند و اين قرب با دلدار آن بسط آورد، و اين قبض آن دل را سرد مى كند، اين آتش برافروزد و دل را آتشين آن مال عوام است و اين از آن خواص آن يكى جان را مى برد و اين يكى دل آورد آن شهرت بخشد اين گمنامى آن آئينه دل را زنگار دهد اين زنگار را بزدايد آن يكى اغلاق آورد و اين يكى انفتاح آن رنگ مى دهد و اين بى رنگى آن تكثير آورد و اين توحيد آن تفرقه و اين جمع آن فرقان و اين قرآن . آن سوزنده است و اين سازنده آن رزق ظاهرى طلب نمايد، اين رزق باطنى آن غافل كند و اين بيدار. آن مقتضى جلوت است و اين مقتضى خلوت . آن ذكر آورد اين فكر آن سقوط دهد اين صعود. آن بار را سنگين كند، اين يكى بال پرواز بخشد و سبكبار نمايد. آن خفت آورد اين عزت و سطوت آن جدال آورد و اين انسان مى سازد آن سر را بر دار برد، اين دل را سوى دلدار آن نفس را مضطربه كند اين يكى مطمئنه آن سفر از باطن به ظاهر آورد. اين از ظاهر به باطن آن فتنه برانگيزد اين فطنه عطا كند.

اكثرى عوام و حتى خواص كه عوام علماو علماى عوام اند به انتظار قيامتى در امتداد زمانى كذايى اند كه آن روز همه نظام هستى در هم بريزد و كلمات وجودى عالم از بين برود تا قيامتى آنچنان برپاگردد و اندرون مردم ظاهر گردد.

افسوس كه چهره دلاراى دين عزيز و ناموس الهى با هزاران ماسك و پشم و پوشال اوهام و خيالات ، پنهان شده است و چيزهايى به خورد مردم داده اند كه همه امور درونى خويش را نسيه مى پندارند و به انتظار امتداد زمانى نشانده اند؛ و حال آن كه اگر كسى شبى با خودش خلوت نمايد و آنچه در دفتر دلش دارد بيرون آورد قيامت او قيام مى كند و يوم تبلى السرائر او متجلى مى گردد و از همين الان به حساب خودش مى رسد و به موت اختيارى مى ميرد قبل از آنكه با موت طبيعى او را بميرانند اما اكثرى چون موت اختيارى (موتوا قبل ان تموتوا) ندارند و برايشان موت طبيعى پيش ‍ مى آيد لذا دراين پندارند كه قيامت در امتداد زمانى است اينان از نعمت سكوت بى بهره اند كه مولايم در الهى نامه فرمود:

(الهى نعمت سكوتم را به بركت (و الله يضاعف لمن يشاء) (اضعاف مضاعفه گردان )

(الهى درويشان بى سر و پايت در كنج خلوت ، بى رنج پا سير آفاق عوالم كنند، كه دولتمندان را گامى ميسر نيست ).

(الهى شكرت كه به جنت لقايت در آمدم ) (الهى شكرت كه دنيايم آخرتم شد) (الهى به رحمت رحمانيه ات نطقم داده اى به رحمت رحيميه ات سكوتم ده ).

یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 5:57 :: نويسنده : مشکات ولایت

 بسم الله الرحمن الرحیم

افوال و انظار در ابليس

چند نظر صاحبان نظر در جایکاه ابلیس در عالم و مهلت دادن آن

يك نظر آن است كه قوه وهميه كليه در عالم كبير، و نيز قوه وهميه در اشخاص انسانى و حيوانى كه با عقل راهنما معارضه مى كند همان ابليس ‍ است .

بر اين نظر اشكال شده است ، آنكه امار به سوء و بديهاست نفس منطبعه است و وهم از سدنه اوست و به عنوان يكى از قواى نفس در تحت فرمان اوست پس نفس اماره اولى به ابليس بودن است .

چه اينكه حق متعال نيز فرمود: (و نعلم ما توسوس به نفسه ) و نيز فرمود: (ان النفس لاماره بالسوء) و در روايتى گفته آمد: (اعدى عدوك نفسك التى بين جبنيك ) و گفته شد: (ان الشيطان يجرى من ابن آدم مجرى الدم ؛ و هذا شان النفس ) و اگر تكذيب و هم به نسبت به عقل موجب اين باشد كه وهم شيطان باشد پس خود عقل نيز بخاطر تكذيبش ‍ نسبت به آنچه كه با مكاشفات حقيقى مثل احوال آخرت ادارك مى شود بايد شيطان باشد.

علاوه اينكه كار قوه وهميه ادراك معانى جزئيه و اظهار آن است و اين عملى حق و نوعى از هدايت است ولى شيطان مظهر اضلال است نه هدايت .

2 - قول دوم از بعض عارفين است كه جناب جامى در نقد الفصوص آورده است كه : عقل اول ملك مقرب است كه براى دعوت به سوى حق قرار داده شده است و عقل ثانى ملكى است كه حق تعالى او را براى دعوت به عالم صور قرار داده است و همين عقل ثانى به لحاظ دوريش از حضرت الهى و دعوت انسان كامل به خوردن درخت طبيعت به عنوان شيطان شده است و او دائما انسان را به دنيا و آباديهاى آن با كمك قوى طبيعى كه رفقاى نفس ‍ اند فرا مى خواند.

3 - قول سوم از جناب صدر المتالهين در كتاب مبدا و معاد است كه فرمود:

براى كسى اين امكان هست كه در مقابل مدبر اين عالم بر وجه خير و صلاح موجود ديگر نفسانى متولد از طبيعت دخانى تصور نمايد كه بر اين موجود شرارت و اغواء و اضلال غلبه دارد و او به حسب طبيعتش بر اجسام دخانيه و بخاريه و نفوس و قواى همانيه به مناسبت نقص و شرارتشان او را اطاعت مى كنند. و ابليس در لسان انبياء همين موجود شرير گمراه كننده است و شاكله وجوديش بر اغواء و افساد و استكبار و ادعاى برترى نهاده شده است ؛ چه اينكه در قرآن آمده : (استكبرت ام كنت من العالين ) كه اين استكبار به مقتضى طبيعت ناريه او است كه موجب اهلاك و برترى طلبى است ...

4 - راسخين در علم الهى و حكمت ، شك ندارند كه موجودات فعل حق اند ولكن در تحت تسخير قوى و نفوس و طبايع قرار دارند و آن محيى و مميت و رازق و هادى و مضل است ولكن مباشر براى احياء جناب اسرافيل و مباشر براى امامه ملكى به نام عزرائيل است كه ارواح را از ابدان و ابدان را از اغذيه ، و اغذيه را از خاك مى گيرد و مباشر براى ارزاق ملكى به نامه ميكائيل است كه مقدار اغذيه و ميزان آنها را مى داند؛ و براى هدايت ملكى به نام جبرئيل است ؛ و براى اضلال يك جوهر شيطانى است كه عزرائيل نام دارد و پايين ملائكه است . و براى هر يك از ملائكه اعوان و سربازانى اند كه در تحت تسخير اوامر الهى اند.

5 - و جناب صدر المتالهين دراكسير العارفين فرمود: (ابليس هر انسانى همان نفس اوست كه متابعت هوايش مى كند ولكن اول كسى كه راه ضلالت از عالم رحمت الهى را رفته است جوهر نطقى شريرى بود كه اسم او را ابليس ناميده اند و او از عالم ملكوت نفسانى به جهت ظلمانيه پست آن مثل امكان و مثل آن حاصل شده است كه شان او اغواء و راه ضلالت و گمراهى است .

6 - جناب فيض در وافى گويد: (جهل يك جوهر نفسانى ظلمانى است كه به عرض و به تبعيت عقل خلق شضده است و قوام هر آنچه كه در زمين از شرور و قبايح است به همان جهل است و اين جهل عين نفس ابليس و روح ابليس است كه حيات ابليس به اوست و از روح اين ابليس ارواح شياطين منشعب مى شود و از تاريكى ارواح شياطين ارواح كفار و مشركين خلق شده است .)

7 - هر ممكن داراى دو جهت است : يك چهره الهى كه ملاك لطف و محبت است و اگر خواستى وجوب و امكانش بخوان ، و اگر خواستى وجود و ماهيتش بدان و اگر خواستى نور و ظلمت و يا عشق و هوى و يا عقل و جهل و يا ملك و شيطانش بدانى .

بعد از نقل انظار مذكور، حضرت مولى در پايان فرموده اند:

اين آراء و نظرات رصين و محكم اشارت ، به تفاسير آنچه را كه در طائفه اى از آيات قرآنى و روايت رسيده از بيت عصمت است مى باشد كه متعمق در اسرار حكمت متعاليه را توفيق نيل به اين اشارت رفيق است .فتدبر

پيوندها
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه سعادت و آدرس meshkat-velayat.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 295
بازدید کل : 63517
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1